این مرد هرگز انتظار نداشت که در چنین موقعیتهای ناخوشایندی قرار بگیرد.
مراقبت خوب از همسایه مسن
تان وونگ (نانینگ، چین) پس از رفتن به شهر برای تحصیل در دانشگاه، به زادگاهش بازگشت تا تشکیل خانواده دهد و شغلی را آغاز کند.
او خوش شانس بود که والدین همسرش قطعه زمینی در یک منطقه شهری جدید به او دادند تا بتواند زودتر خانه ای بسازد. پس از مدتی زندگی در آنجا، کم کم با پیرمردی به نام تران که در همسایگی آنها زندگی می کرد، آشنا شد.
به گفته این پیرمرد، او زمانی خانواده ای داشت که برای بسیاری از مردم الگویی ایده آل بود.
پیش از این، او و همسرش کسب و کار بسیار پررونقی داشتند. پس از حدود ۱۰ سال زندگی مشترک، خانواده صاحب ۲ پسر شد.
همه آنها به دقت توسط همسرش مراقبت میشدند و سوابق تحصیلی بسیار خوبی داشتند. دو فرزندش پس از اتمام تحصیلاتشان در داخل کشور، برای کار به خارج از کشور رفتند و به ندرت به آنجا برمیگشتند.
عکس تصویرسازی
او گفت که بارها دروغ گفته بود که بیمار است، فقط به این امید که فرزندانش برای ملاقات به خانه بیایند. با این حال، تنها چیزی که دریافت میکرد، احوالپرسی بود.
او با ناراحتی تعریف کرد: «آنها همیشه میگفتند که سرشان شلوغ است و نمیتوانند ترتیبش را بدهند. آنها همیشه به فرزندان و نوههایشان فکر میکردند. همسرم در سن ۶۵ سالگی فوت کرد. حتی تا روزی که او فوت کرد، بچهها فقط وقتی برمیگشتند که همه چیز تمام شده بود.»
این پیرمرد پس از فوت همسرش، دیگر ازدواج نکرد و تصمیم گرفت مجرد بماند.
آقای تران که بچهای در اطرافش نیست، از علایق خودش لذت میبرد و وقتش را با همسایههایش میگذراند.
به همین دلیل، او همیشه مورد احترام و علاقه همه اطرافیانش، از سالمندان گرفته تا کودکان، است.
با این حال، در سالهای اخیر، وضعیت سلامتی او رو به وخامت گذاشته است. تان وونگ و همسرش، به عنوان همسایههای دیوار به دیوار، به سختی میتوانستند تحمل کنند که او در سالهای پایانی عمرش به تنهایی دست و پنجه نرم کند.
او گفت: «با دیدن اینکه حال عمو تران رو به وخامت است، من و همسرم تصمیم گرفتیم مسئولیت مراقبت از او را به عهده بگیریم.»
در ابتدا، آقای تران این مهربانی را رد کرد زیرا نگران بود که همه را آزار دهد. با گذشت زمان، او کم کم قلبش را باز کرد. در ۳ سال بعد، هر زمان که پیرمرد بیمار میشد، تان وونگ و همسرش همیشه، روز و شب، در کنارش بودند.
عکس تصویرسازی
آقای وونگ به طور محرمانه گفت: «افراد غریبه اغلب فکر میکنند که من و همسرم وقت زیادی برای انجام چنین کارهایی داریم. با این حال، ما هرگز اینطور فکر نکردهایم. ما همیشه معتقدیم که اقوام دور به خوبی همسایههای دیوار به دیوار نیستند. ما هر زمان که بتوانیم به هر کسی کمک خواهیم کرد، نه فقط به آقای تران.»
با گذشت زمان، دو خانواده مانند خویشاوندان خونی به هم نزدیک شدند. در طول تعطیلات، تان وونگ و همسرش اغلب پیرمرد را به خانه خود دعوت میکردند تا با آنها غذا بخورد. آقای تران نیز این همسایه را از نوادگان خانواده میدانست و با تمام وجود به او چیزهای خوب و دلایل درست را میآموخت.
وقتی پیرمرد فوت کرد، دچار مشکل شد
در یک چشم به هم زدن، در آغاز امسال، آقای تران ۸۵ ساله شد. او اغلب احساس بدی نسبت به سلامتی خود داشت. با این حال، تان وونگ همچنان او را تشویق میکرد که تلاش کند زیرا همه نمیتوانند اینقدر عمر کنند.
«تا آخرین روز ماه مارس امسال، طبق معمول به خانه آقای تران رفتم. مدت زیادی در زدم اما کسی جواب نداد. احساس کردم مشکلی پیش آمده، بنابراین کلید یدکی که به من قرض داده بود را برداشتم تا وارد خانه شوم.»
من مستقیماً به اتاق خواب دویدم تا بررسی کنم. متأسفانه، آقای تران همسرش را دنبال کرده و خانواده ما را ترک کرده بود. من بلافاصله به دنبال اطلاعاتی گشتم تا با فرزندانش تماس بگیرم و آنها را مطلع کنم. با این حال، آن دو نفر مرا نادیده گرفتند و گفتند که از خانوادهام خواستهاند در مراسم تشییع جنازه کمک کنند زیرا نمیتوانند به موقع برگردند.
پس از آن، کل کارهای مراسم تشییع جنازه پیرمرد به عهده این زوج گذاشته شد. فرزندان آقای تران تنها پس از یک هفته بازگشتند که وکیل به آنها اطلاع داد که وصیت نامه اعلام خواهد شد. آن روز، از تان وونگ و همسرش نیز خواسته شد که در مراسم شرکت کنند.
طبق وصیتنامه، پیرمرد برای زوج جدید وونگ یک خانه و ۵۰۰۰۰۰ NDT (حدود ۱.۷ میلیارد VND) به ارث گذاشته است. تصور میشد که دو فرزند آقای تران سهم زوج جدید وونگ را درک میکنند و هیچ واکنش ناخوشایندی نشان نخواهند داد. اما در واقعیت، همه چیز در جهت منفی پیش رفت.
این دو نفر عصبانی بودند و هر چقدر وکیل سعی کرد آنها را متقاعد کند، از پذیرش وصیتنامه خودداری کردند. خانواده آقای تران حتی در دادگاه از زوج همسایه شکایت کردند. آنها ادعا کردند که خانواده تان وونگ، آقای تران را مجبور به تنظیم این وصیتنامه کردهاند تا بتوانند ملک را تصاحب کنند.
با این حال، کاغذ سیاه و سفید قابل تغییر نیست. در عین حال، دو پسر پیرمرد نتوانستند شواهد مرتبطی ارائه دهند. در نهایت، دادگاه همچنان تصمیم نهایی را برای حفظ محتوای وصیتنامه به جا مانده از آقای تران گرفت.
تان وونگ به طور محرمانه گفت: «وقتی از آقای تران مراقبت میکردم، هرگز فکر نمیکردم چیزی به ارث ببرم. وقتی اسمم در وصیتنامه بود، انتظار نداشتم درگیر یک سری دردسرهای غیرضروری شوم.»
به نظر میرسید که فرزندان آقای تران از تصمیم دادگاه راضی نبودند. تنها دو روز بعد، تان وونگ و همسرش تصمیم گرفتند با خانواده پیرمرد ملاقات کنند و تمام اموالش را پس بدهند. او گفت که کمک به پیرمرد از صمیم قلب بود. خودش احساس میکرد که این هدیه خیلی بزرگ است، بنابراین تصمیم گرفت چیزی نگیرد.
دین آن
منبع: https://giadinh.suckhoedoisong.vn/cham-soc-nguoi-hang-xom-bi-con-cai-bo-be-den-khi-ong-qua-doi-toi-chua-xot-bi-kien-ra-toa-chi-vi-mot-manh-giay-172241203082611397.htm
نظر (0)