Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

روزی که درخواست کردم به زادگاهم برگردم، پسرم سعی کرد مرا نگه دارد، اما عروسم لبخندی زد و چیزی گفت که دلم را خنک کرد.

Báo Gia đình và Xã hộiBáo Gia đình và Xã hội23/10/2024


تمام عشق و مستمری خود را وقف کودکان کنید

من و همسرم 30 سال است که ازدواج کرده‌ایم و مقداری پول پس‌انداز کرده‌ایم. اما وقتی پسر و عروسمان ازدواج کردند، تمام آن را صرف عروسی و کمک به فرزندانمان برای خرید خانه کردیم. با اینکه تمام پس‌اندازمان را در طول این سال‌ها خرج کردیم، اما با دیدن اینکه پسرمان سر و سامان گرفته و بچه‌دار شده، احساس کردیم که همه چیز ارزشش را داشته است.

بعد از ازدواج پسرم، بارها درخواست کردم که برای مراقبت از عروس باردارم به خانه‌اش بروم. اما هر بار مودبانه درخواستم رد شد. شوهرم گفت که من بیش از حد نگران هستم و دارم برای خودم دردسر درست می‌کنم. او فکر می‌کرد اگر عروسم نیازی داشته باشد، خودش به سراغش می‌آید، بنابراین نیازی به عجله نبود.

اگرچه می‌گویم «بچه‌ها خوشبختند، مثل اسب یا گاو برایشان کار نکنید»، اما هنوز نمی‌توانم نگران نباشم. مشتاق روزهایی هستم که بچه‌ها و نوه‌هایم دورم جمع شوند. خوشبختانه، پسرم مرا ناامید نکرد. وقتی عروسم داشت زایمان می‌کرد، پسرم بالاخره حرف زد و از من خواست که بیایم و از او و نوه‌ام مراقبت کنم.

چمدان آماده‌ام را برداشتم و با عجله به خانه پسرم رفتم. به محض رسیدن، بلافاصله شروع به کار کردم، از شستن، آشپزی گرفته تا تمیز کردن خانه، همه کارها را خودم انجام دادم. عروسم یک پسر بچه ناز به دنیا آورد، من تمام روز خوشحال بودم و لبخند می‌زدم، او را در آغوش گرفته بودم و نمی‌خواستم رهایش کنم. از آن به بعد، من خدمتکار رایگان خانواده پسرم شدم و حتی داوطلبانه حقوقم را پرداخت کردم.

روزها به طور پیوسته می‌گذشتند، نوه بزرگ می‌شد، هزینه‌ها نیز افزایش می‌یافت. خوشبختانه، من و همسرم حقوق بازنشستگی داریم، به اندازه‌ای که بتوانیم از خانواده پسرمان حمایت کنیم.

قلب انسان ها قابل پیش بینی نیست

فقط اینکه مردم غیرقابل پیش‌بینی هستند. هر چه با آنها بهتر رفتار کنی، بیشتر از تو سوءاستفاده می‌کنند. با گذشت زمان، پسر و عروسم بیشتر و بیشتر از ما پول می‌خواهند. مخصوصاً عروسم که اغلب از فقر شکایت می‌کند.

با دیدن اینکه پسرم سخت کار می‌کند، زود بیرون می‌رود و دیر به خانه می‌آید، همیشه تمام تلاشم را می‌کردم تا خواسته‌های عروسم را برآورده کنم، نمی‌خواستم او شرایط را برای پسرم سخت کند. فکر می‌کردم فداکاری من از طرف عروسم مورد قدردانی قرار خواهد گرفت. اما به طور غیرمنتظره‌ای، این کار فقط باعث شد پسرم زیاده‌روی کند و نداند چه زمانی باید دست از این کار بردارد.

عروسمان که دید ما تازه مستمری‌مان را دریافت کرده‌ایم، ناگهان توجهش جلب شد، گاهی میوه می‌شست، گاهی در کارهای خانه کمک می‌کرد، آنقدر مشتاق بود که من کمی ناآشنا بودم.

Ngày tôi đòi về quê, con trai cố giữ lại nhưng con dâu mỉm cười, ẩn ý nói một câu khiến tôi lạnh buốt cõi lòng - Ảnh 2.

عکس تصویرسازی

همانطور که انتظار می‌رفت، کمتر از نیم ساعت پس از آن همه ملاحظه‌کاری، عروس مستقیماً سر اصل مطلب رفت. او به ما گفت که می‌خواهد فرزند دوم داشته باشد اما خانه فعلی خیلی کوچک است، بنابراین او و شوهرش قصد دارند به خانه‌ای بزرگتر نقل مکان کنند. او همچنین پرسید که چقدر پول پس‌انداز کرده‌ایم و آیا می‌تواند کمی به ما کمک کند.

با شنیدن این حرف، به فکر فرو رفتم. ما تقریباً یک میلیارد داشتیم، این پول از فروش تمام زمین‌های کشاورزی و نیمی از باغ در حومه شهر، ۳ سال پیش بود، زمانی که تصمیم گرفتم با خانواده پسرم زندگی کنم، شوهرم ماند و دیگر نمی‌توانست کشت کند. ما قصد داشتیم از آن به عنوان پول بازنشستگی استفاده کنیم. با این حال، حالا که عروسم مستقیماً درخواست کرد، نتوانستم کمی کمک کنم، بنابراین گفتم: «وقتی شما دو نفر ازدواج کردید، والدینتان تمام پس‌انداز خود را برای عروسی خرج کردند و ۵۰۰ میلیون به شما دادند تا خانه بخرید. در سال‌های اخیر، هر چه حقوق بازنشستگی دارید، والدینتان برای فرزندان و نوه‌هایتان خرج کرده‌اند، تا الان فقط نزدیک به ۲۰۰ میلیون پس‌انداز کرده‌ایم و قصد داریم برای بیماری‌های آینده پس‌انداز کنیم. اگر شما دو نفر فوراً به آن نیاز دارید، فقط آن را بردارید و استفاده کنید.»

پیری سرخورده

به محض اینکه حرفم تمام شد، چهره عروسم زشت شد. دستش را تکان داد و گفت: «مامان، ۲۰۰ میلیون خیلی کمه. می‌تونی زمین‌های روستا رو بفروشی و پول کافی برای خرید خونه جدید بهمون بدی؟ بابا هم می‌تونه بیاد اینجا و با ما زندگی کنه.»

خیلی گیج شده بودم. حالا که خانه قدیمی را در حومه شهر فروخته‌ایم، اگر من و همسرم با عروسمان کنار نمی‌آمدیم و بعداً می‌خواستیم برگردیم، دیگر جایی باقی نمی‌ماند. علاوه بر این، شوهرم با پسرش کنار نمی‌آمد. زندگی دور از خانه خوب بود، اما زندگی با هم به این معنی بود که تمام روز با هم صحبت خواهیم کرد. بنابراین من موافق نبودم و قاطعانه رد کردم. عروسم آهی کشید، چهره‌اش ناراحت بود، تمام روز چهره‌اش گرفته بود و کلمه‌ای با من حرف نمی‌زد.

آن شب، شنیدم که عروسم با مادرش تماس گرفت و گفت که می‌خواهد خانه جدیدی بخرد، اما والدین شوهرش فقط ۲۰۰ میلیون دانگ به او دادند و از فروش زمین در حومه شهر خودداری کردند. او همچنین گفت که فکر می‌کند به دلیل حقوق بازنشستگی بالا، پول زیادی داریم، اما انتظار ندارد پول زیادی برایش باقی بماند.

با شنیدن حرف‌های عروسم، کاملاً ناامید شدم. ما پدر و مادر تو هستیم، نه بانک شخصی تو. چطور فکر می‌کنی می‌توانی هر وقت که بخواهی پول برداشت کنی؟

دیگر نمی‌خواستم بیشتر بمانم، بنابراین فوراً وسایلم را جمع کردم و به روستا برگشتم تا با شوهرم زندگی کنم. صبح روز بعد، وقتی پسرم دید که می‌خواهم بروم، سعی کرد جلویم را بگیرد، اما عروسم لبخندی زد و گفت: «اگر می‌خواهی به خانه بروی، بگذار من هم به خانه برگردم. هوای روستا تازه است، کمتر از شهر خفه است و برای سلامتی تو هم خوب است. او هم حتماً دلش برای پسرم تنگ شده است.»

طوری حرف می‌زنی انگار نگران من هستی، اما من می‌دانم که در واقع به این خاطر است که من قبول نکردم زمین‌های حومه شهر را برای خرید خانه جدید به تو بفروشم. خب، در زندگی، آدم واقعاً باید بیشتر برای خودش زندگی کند!



منبع: https://giadinh.suckhoedoisong.vn/ngay-toi-doi-ve-que-con-trai-co-giu-lai-nhung-con-dau-mim-cuoi-an-y-noi-mot-cau-khien-toi-lanh-buot-coi-long-17224102022370585.htm

برچسب: تمبر

نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

از دهکده ماهیگیری لو دیو در گیا لای دیدن کنید تا ماهیگیرانی را ببینید که شبدر را روی دریا «نقاشی» می‌کنند.
یک قفل‌ساز قوطی‌های آبجو را به فانوس‌های رنگارنگ اواسط پاییز تبدیل می‌کند
میلیون‌ها دلار برای یادگیری گل‌آرایی و کسب تجربه‌های پیوند عاطفی در جشنواره نیمه پاییز هزینه کنید
تپه‌ای از گل‌های بنفش سیم در آسمان سون لا وجود دارد

از همان نویسنده

میراث

;

شکل

;

کسب و کار

;

No videos available

اخبار

;

نظام سیاسی

;

محلی

;

محصول

;