Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

مسابقه داستان کوتاه نگهبان دریا - نوشته نگوین تی نگوک دیم

صبح در فو دونگ، باد از دریا درختان صنوبر را به پهلو می‌کوبد، برگ‌ها خش‌خش می‌کنند، انگار کسی آه می‌کشد. زیر سایبان انجیر دریایی، شن‌ها هنوز مرطوب هستند، امواج هنوز پس از طوفان دیشب کدرند.

Báo Thanh niênBáo Thanh niên29/10/2025

دریا آرام بود، تنها یک چهره خاموش باقی مانده بود که با پشتکار شن‌ها را تمیز می‌کرد و هر تکه زباله‌ای را که امواج به ساحل آورده بودند، جمع می‌کرد. نام او تان بود - سیاه، نازک، اما لطیف مانند آب پس از طوفان.

هیچ‌کس نمی‌دانست والدین بیولوژیکی تان چه کسانی هستند. مردم فقط به طور مبهم به یاد داشتند که زنی زیبا نوزاد را به بندر ماهیگیری برده و سپس بی‌سروصدا آنجا را ترک کرده است. آن شب، طوفانی درگرفت. آقای و خانم سائو، ماهیگیرانی که تمام سال روی امواج شناور بودند، نوزاد را دیدند که کنار تور جمع شده بود و آنقدر برایش متاسف شدند که او را به خانه بردند تا بزرگ کنند. خانواده آقای سائو در خانه‌ای کوچک زندگی می‌کردند، اما همچنان یک کاسه برنج را با کودکی که با او نسبت خونی نداشت، تقسیم می‌کردند.

وقتی آقای سائو پسر را از تور بیرون آورد، تکه کاغذی دید که نام پسر، تان، و تاریخ تولدش روی آن نوشته شده بود... تان از بچگی لال بود، فقط گوش می‌داد، حرف نمی‌زد. هر بار که کسی اسمش را صدا می‌زد، فقط به آرامی لبخند می‌زد و چشمانش مثل آب صبحگاهی برق می‌زد.

در سال‌های اولیه، زندگی خانواده آقای سائو حول قایق‌های ماهیگیری و دریا می‌چرخید. صبح‌ها به دریا می‌رفتند و بعدازظهرها، وعده‌های غذایی‌شان فقط شامل برنج سفید با ماهی خال‌مخالی و شاه‌ماهی کبابی آغشته به سس ماهی بود. اما خوش می‌گذشت. او در میان خواهر و برادرهایش می‌نشست و برایشان ماهی می‌گرفت، در حالی که با دهان بسته لبخند می‌زد و شادی در چشمان بی‌صدایش برق می‌زد.

وقتی تان ۲۰ ساله بود، طوفان بزرگی وزید. آن روز دریای فو دونگ بسیار مواج بود، سقف خانه‌ها از جا کنده شد و قایق‌ها به دوردست‌ها رانده شدند. آقای و خانم سائو صبح زود بادبان کشیدند و گفتند: «ماهی بیشتری بگیرم و بعد برگردم»، اما عصر باد آنقدر شدید شد که دیگر کسی نمی‌توانست قایقشان را ببیند. صبح، مردم فقط یک تکه چوب پیدا کردند که روی آن عبارت «ساو هان» حک شده بود.

خانه حلبی تازه ساخته شده هنوز خشک نشده بود. تَن روی ایوان نشست، زانوهایش را بغل کرد و به دریای دور نگاه کرد، چشمانش خشک بود اما قلبش می‌سوخت. آن شب، روستاییان صدای باد را شنیدند که از میان سقف حلبی سوت می‌کشید، انگار فریاد توسط باد بلعیده شده بود. هیچ کس فریاد مرد لال را نشنید، اما صبح روز بعد، شن و ماسه جلوی خانه‌اش خیس شده بود.

با عجله به سمت ساحل رفت و روی شن‌ها قلبی کشید. سپس امواج آن را شستند و با خود بردند. او به کشیدن ادامه داد تا اینکه ده‌ها بار صدای برخورد امواج به ساحل را شنید. او همچنان به سمت دریا حرکت می‌کرد و امواج با درد به صورتش برخورد می‌کردند. هنوز هیچ اثری از قایق والدینش نبود.

پس از فوت والدینخوانده‌اش، فرزندان آقای و خانم سائو برای زندگی با پدربزرگ و مادربزرگشان تقسیم شدند و تان را تنها گذاشتند. او در خانه قدیمی آهنی موج‌دار ماند و برای امرار معاش انواع کارها را در اطراف ساحل انجام می‌داد. وقتی یک میخانه به ماشین ظرفشویی نیاز داشت، او می‌رفت. وقتی قایقی به تور ماهیگیری نیاز داشت، او دنبالش می‌رفت. در اوقات فراغتش، وقتی کسی او را استخدام نمی‌کرد، کیسه‌ای روی شانه‌اش حمل می‌کرد و در ساحل قدم می‌زد و در یک لحظه ساحل به صافی شیشه بود. مخصوصاً در مواقع طوفانی دریا، او تمام روز را در کنار ساحل می‌گذراند.

Người giữ biển - Truyện ngắn dự thi của Nguyễn Thị Ngọc Diễm- Ảnh 1.

تصویرسازی: هوش مصنوعی

بارها، او جعبه‌های پلاستیکی آبمیوه نیشکر را از بچه‌های کوچک می‌گرفت، که بعد از نوشیدن، آنها را با جعبه‌های کاغذی چیپس سیب‌زمینی و سوسیس سرخ‌شده دور می‌انداختند. آنها با فریاد به یکدیگر می‌گفتند:

- بچه‌ها، بیاین اینجا بذارینش.

سپس آنها با عجله از روی شن‌ها گذشتند، گرد و غبار همه جا را فرا گرفته بود و پیکر مرد جوانی را با کیسه‌ای سنگین از زباله بر دوش، پشت سر خود به جا گذاشتند.

***

یک بار، گروه جوانان محله پروژه‌ای برای ریختن بتن در گرداب انجام دادند تا سطح آب را کاهش دهند تا کودکان و سالمندان هنگام شنا در معرض خطر نباشند. همه می‌گفتند: «این کار خیلی سخت است، چرا کسی باید این کار را انجام دهد؟» فقط تان مشتاق بود. او کیسه‌های سیمان، ماسه و سنگ‌های مخلوط را حمل می‌کرد، تا لبه آب پیش می‌رفت و تمام روز خودش را خیس می‌کرد. هیچ‌کس به او پولی نمی‌داد، اما او همچنان این کار را انجام می‌داد، فقط گاهی اوقات لبخند می‌زد و دستش را به علامت «دریا تمیز و زیباست» تکان می‌داد.

- آقای تان ساکت است اما کارش را خوب انجام می‌دهد!

صدای مرد جوان در گروه بلند شد، اما او فقط لبخند زد.

بعد از اینکه پروژه موج‌شکن بتنی تمام شد، برادرهای همسایه با هم عکسی گرفتند تا در فیس‌بوک بگذارند، اما نتوانستند «تان» را هیچ جا پیدا کنند. او معمولاً اینطور ساکت بود.

اهالی روستا مهربان بودند و به هر کسی که برنج یا ماهی داشت، غذا می‌دادند. او کم می‌خورد و معمولاً مقداری از آن را برای سگ‌های ولگرد اطراف ساحل می‌گذاشت. بچه‌ها به سمت ساحل دویدند و او را دیدند و فریاد زدند:

- عمو تان، بیا کمکت کنیم برداریمش!

او فقط لبخند زد، سرش را مالید، سپس اشاره کرد که آن را با احتیاط بردارند و چیزی را جا نگذارند.

به لطف او، ساحل به تدریج تمیز شد، شن‌ها سفید شدند و ماهی‌های کوچک به تعداد زیاد برگشتند. فروشندگان خیابانی تعریف می‌کردند: «بدون آقای تان، ساحل ما خیلی کثیف می‌شد.»

یک روز صبح پس از طوفانی سهمگین، تان یک کیسه پلاستیکی پیدا کرد که تا نیمه در شن فرو رفته بود. داخل کیسه یک زنگوله کوچک برنزی بود که روی آن نوشته‌ای کمرنگ حک شده بود:

«برای پسرم».

کنارش یک تکه کاغذ مچاله شده بود که فقط چند حرف اول نام مادرش را می‌شد خواند، بقیه‌اش را آب شسته بود. زنگوله را لرزان در دست گرفته بود و به سینه‌اش فشار می‌داد. زنگوله به آرامی و در نسیم دریا به مدت طولانی به صدا درآمد. او آن را به شاخه درخت انجیر هندی جلوی خانه آویزان کرد. از آن به بعد، هر بار که باد می‌وزید، زنگوله به صدا در می‌آمد، صدایی شبیه به اینکه کسی از دوردست‌ها صدایش می‌زند.

سپس یک روز صبح، مردم دیگر نمی‌توانستند تان را ببینند. روی شن‌ها، فقط صندل‌های قدیمی‌اش درست در لبه امواج در حال عقب‌نشینی افتاده بودند. برخی می‌گفتند وقتی برای جمع‌آوری زباله پس از طوفان بیرون رفته بود، سیل او را با خود برده است، برخی دیگر می‌گفتند که او به دنبال گروهی از کارگران برای برداشت نیشکر در منطقه سونگ هین رفته بود. اما ساحل هنوز هم مثل روز اول تمیز بود و زباله‌ها دیگر هرگز روی هم انباشته نشدند. مردم به یکدیگر زمزمه می‌کردند: "عمو تان حتماً هنوز جایی همین اطراف است و بدون توقف ساحل را تمیز می‌کند."

از وقتی عمو تان گم شد، روستاییان دیگر زباله به دریا نمی‌انداختند. هر روز صبح، بچه‌ها کیسه‌هایی برمی‌داشتند و زباله‌ها را جمع می‌کردند و در حالی که این کار را می‌کردند، زمزمه می‌کردند: «تا عمو تان ناراحت نشود، باشه؟»

چند ماه بعد، گروهی از گردشگران از راه دور برای شنا به دریا آمدند. در میان آنها زنی با موهای نقره‌ای بود که زنگوله مسی کوچکی در دست داشت. او مدت زیادی در لبه امواج ایستاد و به افق دوردست، جایی که آب و آسمان در هم می‌آمیزند، نگاه کرد.

با صدایی لرزان و آهسته پرسید:

- اینجا... کسی به اسم تان هست، یه مرد لال و لاغر، شنیدم که زباله‌های این ساحل رو جمع می‌کنه؟

روستاییان به یکدیگر نگاه کردند، سپس یکی به درخت انجیر اشاره کرد، جایی که برگ‌های زرد افتاده، شن‌ها را پوشانده بودند:

- بله... اما او مدت زیادی است که رفته است. پارسال موقع طوفان، برای تمیز کردن زباله‌ها به ساحل رفت و دیگر برنگشته است.

زن زنگوله را در دستش فشرد، لب‌هایش را به هم فشرد و چشمانش خیس شد:

- وقتی برای اولین بار بچه‌ام را به دنیا آوردم... اسمش را گذاشتم «تان»، چون پوستش به سیاهی زغال بود، اما خیلی گرم... من... تصادفاً او را در بندر ماهیگیری جا گذاشتم...

باد از دریا وزید و باعث شد زنگوله در دست او صدای ضعیفی ایجاد کند، انگار از دوردست‌ها صدا می‌کرد. امواج نیز به آرامی به ساحل برخورد می‌کردند، انگار در پاسخ.

روستاییان ساکت بودند و همه سرشان را پایین انداخته بودند. شن‌ها به آرامی تکان می‌خوردند و رد پاهای او را می‌پوشاندند، ساحلی که تان هر روز زباله‌های مردم را در آن تمیز می‌کرد.

از آن زمان، هر روز صبح، مردم زنگوله کوچکی را می‌بینند که از شاخه درخت انجیر آویزان است و هر بار که باد می‌وزد، به صدا در می‌آید. ساحل فو دونگ - پس از فصل‌های طوفانی بسیار - هنوز تمیز است، گویی کسی بی‌صدا آن را تمیز می‌کند و هرگز متوقف نمی‌شود. امواج هنوز می‌روند و می‌آیند، شن‌ها هنوز زیر پای رهگذران نرم هستند. تنها مهربانی باقی می‌ماند، مانند دانه‌ای نمک در دریا، ذوب می‌شود اما هرگز ناپدید نمی‌شود.

Người giữ biển - Truyện ngắn dự thi của Nguyễn Thị Ngọc Diễm- Ảnh 2.

منبع: https://thanhnien.vn/nguoi-giu-bien-truyen-ngan-du-thi-cua-nguyen-thi-ngoc-diem-185251026221908273.htm


نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

شهر هوشی مین در فرصت‌های جدید، سرمایه‌گذاری شرکت‌های FDI را جذب می‌کند
سیل تاریخی در هوی آن، از دید یک هواپیمای نظامی وزارت دفاع ملی
«سیل بزرگ» رودخانه تو بن، از سیل تاریخی سال ۱۹۶۴، ۰.۱۴ متر بیشتر بود.
فلات سنگی دونگ وان - یک «موزه زمین‌شناسی زنده» نادر در جهان

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

«خلیج ها لونگ را از روی خشکی تحسین کنید» به تازگی وارد فهرست محبوب‌ترین مقاصد گردشگری جهان شده است.

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول