خانم توی با علم به اینکه دادن ماشین به کودک در این سن اشتباه است، هنوز هم به دلیل این وعده که «کودک فقط به مدرسه میرود و در اطراف روستا میماند» معتقد است.
یک پسر نوجوان با ماشین خود به طور نامنظم رانندگی کرد، به کسی زد و باعث آسیب مغزی شد - عکس: هونگ کوانگ
خانم توی به سرعت نزدیک به ۷ میلیون از پساندازش را خالی کرد و به خانهی برادر شوهرش دوید تا پول بیشتری قرض بگیرد. او به سرعت درِ قدیمی دیوار خانه را با آجرها و ملاتهای فروریختهاش بست، سکههای نو را در دست گرفت و با عجله بیرون رفت تا سوار اتوبوس بیمارستان ۱۰۳ شود.
این دومین بار در یک سال گذشته است که این زن ۳۵ ساله خبر دست داشتن پسرش در یک جنایت را دریافت میکند.
شبهای «خیابانهای سوزان»
«خیابان آتش گرفته؟» - پیامک کوتاهی که اغلب هر شب توسط گروهی از دوستان همسن و سال م. (۱۷ ساله، در اونگ هوا، هانوی ) ارسال میشود.
در ابتدا، فقط حدود ۱۰ نفر بودند، سپس هر عضو ۱-۲ نفر از دوستانش را دعوت کرد. و بنابراین، گاهی اوقات تا ۲۵-۳۰ نفر هم بودند... بعد از بازی در اطراف شهر، گروه به خیابانهای مرکزی هانوی رفت.
م. گفت: «اولش، ما عادی رانندگی میکردیم، اما بعداً، ماشینهایی بودند که مدام از ما جاخالی میدادند و سبقت میگرفتند، بنابراین کل گروه مجبور بودند دنبالمان بیایند و شوخی کنند. ما مهمانی گرفته بودیم، تلفنهایمان وصل بود و هیچ پولی نداشتیم، بنابراین اگر نمیتوانستیم به موقع دنبالمان بیایند، گم میشدیم.»
م. در مورد دلیل انتخاب «رانندگی زیگزاگ» برای تفریح، گفت که در روستا «هیچ چیز جالبی وجود ندارد». رستورانها و کافههای «فانتزی» انتخاب نوجوانانی نیستند که هنوز به پول نرسیدهاند.
این پسر ۱۷ ساله گفت: «من همیشه به آهنگهای ریمیکس شده آنلاین فکر میکنم، این یک کاتالیزور است که باعث میشود از هیچ چیز نترسم، فقط با تمام قوا رانندگی کنم.» او افزود وقتی در ماشین مینشینند، همه مطمئن هستند که فرمان کافی برای مدیریت هر موقعیتی را دارند، اگر آهسته بروند یا از گروه گم شوند، بسیار «شرمآور» خواهد بود.
گروهی از دوستان همراه م. پس از ضرب و شتم مرد جوانی که دچار آسیب مغزی شده بود، توسط پلیس بازداشت شدند - عکس: DA
اما خوشگذرانی همیشه هم به این راحتیها پیش نمیرفت. ژوئن گذشته، پس از یک درگیری در جاده، تمام گروه «م» به روستا بازگشتند تا «وسایلی» از جمله انواع سلاحها مانند: نیزههای خوکی، قمههای قلابشده روی چوبهای بلند... را برای تلافی بردارند.
تقریباً دوازده نوجوان، عصبانی و ناتوان از کنترل احساسات خود، به خیابان هجوم بردند. وقتی با دو رهگذر که «شبیه» گروهی بودند که قبلاً باعث درگیری شده بودند، مواجه شدند، به آنها حمله کردند.
این پسر ۱۷ ساله گفت: «کافی است دوستانم کسی را ببینند که دوچرخهای اصلاحشده با چراغهای چشمکزن و ظاهری شبیه گروه دیگر میراند، آن وقت میپرند وسط و کتکش میزنند.»
پس از اینکه در شب ۲۳ ژوئن در جاده با آقای NVK تصادف کرد، م. به ۸ ماه زندان محکوم شد. م. گفت: «اولین باری که واقعاً ترسیده بودم، از مادرم خواستم درخواست تجدیدنظر بدهد. امیدوارم شما با من مدارا کنید.» او افزود از زمانی که برای انتظار برای تصمیم به خانه برگشته، دیگر جرات ترک روستا را نداشته است.
اسلاید بلند
خانم توی (مادر م.) با نگاهی به گذشته و سر خوردن طولانی پسرش، اعتراف کرد که مسئول این اتفاق بوده است. او و همسرش به عنوان کارگر ساختمانی کار میکردند، زود از خانه بیرون میرفتند و دیر به خانه میآمدند و فقط از وقت ناهار خود برای سر زدن به خانه استفاده میکردند. او گفت: «آنها به ندرت وقت داشتند که از فرزندشان مراقبت کنند.»
م. پسر بزرگ خانواده است، انتظارات بالایی دارد، بنابراین توسط والدینش لوس و محافظت میشود.
از اواسط کلاس نهم، م. از درس خواندن غافل شد. در پایان سال، از والدینش خواست که بگذارند ترک تحصیل کند، زیرا «هر چقدر هم که تلاش میکرد، درسهایش خوب پیش نمیرفت.» وقتی نصیحتهای آنها بینتیجه ماند، خانم توی و همسرش از اقوام همسن خود خواستند که او را نصیحت کنند. م. گوش نداد و تصمیم گرفت مدرسه را رها کند تا به دنبال دوستانش برود و به صورت فصلی در ها نام کار کند تا پول دربیاورد، سپس به هانوی بازگشت.
مادر وقتی بعدازظهر یکی از روزهای ژوئن ۲۰۲۳ شنید که پسرش برای کار در پلیس منطقه اونگ هوا دعوت شده است، احساس کرد «قادر به ادامه زندگی نیست». م. گروهی از مردان جوان از همان روستا را دنبال کرد تا به دو نفر در خیابان حمله کنند. او برای بازجویی احضار شد، اگرچه بعداً مشخص شد که او فقط در ماشین مانده و مستقیماً کسی را کتک نزده است.
دو روز بعد، خانم توی تنها موتورسیکلت خانه را فروخت تا پسرش دیگر با دوستانش بیرون نرود. محل کار چند کیلومتر از خانه دور بود، بنابراین او پیاده رفت و وقتی خیلی دور شد، درخواست کرد که کسی او را برساند.
خانم توی وقتی درباره سرسره بلند پسر بزرگش صحبت میکرد، زد زیر گریه - عکس: هونگ کوانگ
بعد از اولین سقوط، م. از والدینش خواست که اجازه دهند او به مدرسه در مرکز آموزش مداوم برگردد. انگار دوباره کورسوی امیدی ظاهر شده بود، او گفت: «من با اشک به فرزندم توصیه کردم که والدین ما شرایط تحصیل را ندارند، بنابراین هر کاری دشوار خواهد بود. فقط امیدوارم فرزندم بتواند از این وضعیت فرار کند.»
زندگی همیشه با کمبود پول مواجه بود، اما در نوامبر ۲۰۲۳، این زوج همچنان برای خرید یک موتورسیکلت برای پسرشان پسانداز کردند. با علم به اینکه واگذاری موتورسیکلت در این سن اشتباه است، آنها همچنان به او اعتماد کردند، زیرا به آنها قول داده شده بود که «او فقط به مدرسه خواهد رفت و در روستا خواهد ماند».
اما خانم توی مجبور شد اعتراف کند که پسرش بیشتر از والدینش به حرف دوستانش گوش میدهد. قبل از پایان سال تحصیلی، م. درخواست مرخصی کرد و در خانه ماند. اواخر ۲۳ ژوئن، این نوجوان و دوستانش به طور نامنظم رانندگی کردند، سپس در جاده به شخصی برخورد کردند. این تصادف باعث شد قربانی ۲۷ ساله دچار آسیب مغزی شود. م. همچنین دچار شکستگی فک و جراحات شدید پا شد.
خانم توی درباره بعدازظهری که در حال برداشت برنج برای اجاره بود و شنید که فرزندش در دومین تخلف قانونی دست داشته است، گفت: «من درمانده بودم، احساس میکردم فرزندم را از دست دادهام.» این زوج به همه جا میدویدند و درخواست وام میکردند و تمام پسانداز خانه را که تقریباً 20 میلیون دونگ بود، تمام کردند.
حدود ۱۰ کیلومتر دورتر از خانه خانم توی، بعدازظهر یک روز در اواخر ژوئن، خانم تو (۴۴ ساله، روستای کوانگ فو کائو) در حال تقسیم ساقههای بامبو و تبدیل آنها به عود بود که خبر «بازداشت پسرش توسط پلیس» را دریافت کرد.
شب قبل، د. (۱۷ ساله) به همراه گروه م. به صورت نامنظم رانندگی میکرد. خوشبختانه، او در تصادف با عابر پیاده نقشی نداشت.
«د.» کوچکترین فرزند خانواده است و چهار خواهر بزرگتر دارد. اضطراب بر خشمش غلبه کرد، آقای «خا» (شوهر خانم «تو») سرش را خاراند و از همسر و چهار دخترش خواست که به خانه بروند و فوراً برای بررسی موضوع به کلانتری بروند. «د.» با دیدن مادرش، هق هق کنان، دستانش را به هم قلاب کرد و دعا کرد: «مادر، لطفا مرا نجات بده.»
در طول نه روزی که پسرشان بازداشت بود، خانم خا و آقای تو شغل خود را رها کردند و در خانه ماندند تا منتظر خبر بمانند. او گفت که هر شب اشکهایش را پنهان میکرد، از ترس اینکه شوهرش را بیشتر نگران کند، با اینکه میدانست او هم مدام غلت میزند و نمیتواند بخوابد.
خانم تو در حالی که اشکهایش را پاک میکرد، گفت: «من از فرزندم خوب مراقبت کردم، اما یک بار گذاشتم خوش بگذراند و این اتفاق افتاد.»
منبع: https://tuoitre.vn/nhung-dem-chay-pho-cua-quai-xe-gen-z-va-noi-long-nguoi-lam-cha-me-20241028104516772.htm






نظر (0)