اوایل بعد از ظهر، نور خورشید از پنجره به داخل یک کلاس درس کوچک و ویژه که در محوطه بیمارستان 1A (HCMC) پنهان شده است، میتابد. این کلاس، کلاسی مخصوص کودکان مبتلا به فلج مغزی است که متعلق به واحد درمان روزانه است و هر روز بیش از 10 کودک را به صورت شبانهروزی پذیرش میکند. پذیرش دانشآموزان در این کلاس از ساعت 7:30 صبح آغاز میشود و حدود ساعت 4 بعد از ظهر، بستگان کودکان آنها را سوار میکنند.
بیش از یک دهه سه چرخه سواری برای بردن فرزندانم به مدرسه
در میان والدین پراکندهای که فرزندانشان را دنبال میکردند، خانم هوآی (۴۳ ساله، از بخش آن لاک) زودتر از موعد آمده بود تا دخترش نگوک (۱۵ ساله) را از مدرسه بردارد. این مادر بیش از ۱۲ سال است که هر روز بیش از ۲۰ کیلومتر رانندگی میکند تا دخترش را از مدرسه بردارد.
خانم هوآی لبخند زد و گفت: «هر روز، رأس ساعت ۷ صبح، فرزندم را به مدرسه میبرم و ساعت ۳ بعد از ظهر او را با یک سهچرخه مخصوص برمیدارم. امروز، ابرها طوری به نظر میرسند که انگار قرار است باران ببارد، بنابراین باید کارم را تمام کنم و زود او را بردارم.»
نگوک اولین دختر هوآی و همسرش است. ۱۵ سال پیش، او دوقلو باردار بود. این شادی زیاد طول نکشید، این زوج خبر بدی دریافت کردند: یکی از دو دختر در هفته بیست و هشتم مرده به دنیا آمد.
بعد از ۳۰ هفته، او زودتر از موعد زایمان کرد. نگوک ضعیف به دنیا آمد و مجبور شد بیش از یک ماه در دستگاه انکوباتور بماند. در سن بیش از ۲ سال، بدن او هنوز سفت بود و با وجود اینکه از ۶ ماهگی فیزیوتراپی میشد، نمیتوانست غلت بزند. در آن زمان، هوآی و همسرش تصمیم گرفتند خواهر یا برادر دیگری برای نگوک داشته باشند و او را به این کلاس ویژه بردند.
در ابتدا، نوزاد تمام روز گریه میکرد و مدام گریه میکرد و درخواست رفتن به خانه را داشت. خانم هوآی که دلش برای نوزاد میسوخت و از اینکه معلم و والدین دیگر را اذیت کند، میترسید، تصمیم گرفت بعد از یک ماه تسلیم شود. اما از آن به بعد، انگوک به تدریج مطیعتر شد و خانواده نیز با خیال راحت نوزاد را برای ادامه تحصیل به مدرسه میفرستادند.

در طول ۱۲ سال گذشته، نگوک به تدریج در برقراری ارتباط و شناخت پیشرفت کرده است. از نوزادی که فقط میتوانست بدنش را سفت کند، نگوک به تدریج یاد گرفت که غلت بزند، بخزد و سپس از طریق حرکات با مردم «صحبت» کند.
مادر به اشتراک گذاشت: «حالا فرزندم میتواند حروف را تشخیص دهد، نام والدینش را در دفترچه تلفن پیدا کند و تماس ویدیویی برقرار کند، هرچند نمیتواند صحبت کند. دیدن هر مرحله از رشد او، هر چقدر هم کوچک، باعث میشود انگیزه بیشتری داشته باشم.»
برای خانم هوآی، این کلاس روحیه عمیق بشردوستانهای دارد، نه تنها به کودکان کمک میکند تا از طریق بیمه درمانی، فیزیوتراپی رایگان انجام دهند، بلکه فضایی برای آنها ایجاد میکند تا با دیگران ارتباط برقرار کنند، در خارج از خانواده ادغام شوند و کیفیت زندگی خود را بهبود بخشند. بنابراین والدین نیز وقت دارند تا کارهای خانه را انجام دهند یا برای کسب درآمد اضافی به سر کار بروند.
این کلاس همچنین مکانی برای ارتباط والدین است، جایی که میتوانند به والدین دیگر در موقعیتهای مشابه اعتماد کنند، به اشتراک بگذارند و از آنها حمایت دریافت کنند، به خصوص برای خانوادههای دارای مشکلات، والدین مجرد یا کسانی که تنها زندگی میکنند.
او گفت: «قبلاً، این کلاس ۲۰ تا ۳۰ دانشآموز داشت، اما پس از همهگیری کووید-۱۹، تعداد دانشآموزان بسیار کاهش یافت، شاید به دلیل مشکلات اقتصادی یا فاصله جغرافیایی. به هر حال، واقعاً امیدوارم که این کلاس برای ادامه حمایت از کودکان و خانوادههایشان حفظ شود.»
همزمان، یکی دیگر از والدین، آقای فام نگیا (۶۷ ساله) وارد کلاس شد تا نوهاش، سو (۸ ساله) را سوار کند. در کلاس، نوهاش لبخند میزد. اگرچه نمیتوانست صحبت کند، اما با چشمانی که برق میزدند، دستانش را تکان داد تا او را صدا بزند. پدربزرگ به نوه کوچکش نزدیک شد و به آرامی لبخند زد، به نظر میرسید چین و چروکهای صورتش شل شدهاند.
سو با فلج مغزی متولد شد. وقتی بیش از ۱ سال داشت، پدرش او را ترک کرد و مادرش او را نزد پدربزرگ و مادربزرگش برد تا با او زندگی کند. ایکس. در ۴ سال اول زندگیاش در آغوش پدربزرگ و مادربزرگش بزرگ شد، در حالی که مادرش برای کسب درآمد اضافی سر کار میرفت. خانوادهاش به هر جایی، از درمانگران سنتی گرفته تا پزشکان، مراجعه کردند، اما فایدهای نداشت.
چهار سال پیش، پس از معرفی، پدربزرگ و مادربزرگش تصمیم گرفتند سو را به این کلاس بفرستند. از آن زمان، او به تدریج تغییرات قابل توجهی کرده است: او میتواند بیشتر و بیشتر صحبت کند، تعامل داشته باشد و لبخند بزند.
آقای نگیا با صدایی پر از غرور گفت: «حالا فرزندم کاردرمانی میکند، معلمانش او را راهنمایی میکنند، با دوستانش در تعامل است تا بتواند تعامل داشته باشد. او نمیتواند صحبت کند، اما چیزهای زیادی میفهمد.»
هر روز، پدربزرگ و مادربزرگش به نوبت، سو را با استفاده از یک سهچرخه با کمربند نگهدارنده، ساعت ۷ صبح از خانهشان در بخش دونگ هونگ توآن به کلاس میبرند و ساعت ۲:۳۰ بعد از ظهر او را برمیگردانند.
آقای نگیا گفت: «ده سال است که چه در هوای بارانی و چه در هوای آفتابی سر کار نرفتهام، هر روز فقط نگران بردن نوهام به مدرسه هستم. اینجا، معلمان از او به خوبی مراقبت میکنند و روشهای تدریس تخصصی دارند، نوهام کمی پیشرفت کرده است، من و مادربزرگش خوشحالیم، فقط امیدواریم که به اندازه کافی سالم باشد تا دوباره او را به مدرسه ببریم.»

معلمان در کلاسهای ویژه
خانم تویئت مای، با ۲۶ سال سابقهی تدریس در این کلاس، هرگز دانشآموزانی را که با او بودهاند فراموش نکرده است. او از معلمی در مهدکودک، به دلیل شرایط سخت، مشاغل زیادی را تجربه کرد تا اینکه معنای زندگیاش را در اینجا پیدا کرد. خانم مای دیر ازدواج کرد و فرزندی ندارد، بنابراین بچهها را منبع انگیزه و شادی روزانه میداند.
او در حالی که بغض گلویش را گرفته بود، به یاد آورد: «مراقبت از یک کودک عادی سخت است، مراقبت از کودکی که فلج مغزی دارد حتی سختتر است، مخصوصاً آنهایی که در بلعیدن مشکل دارند یا اندامهایشان سفت شده است.»
وقتی خانم مای برای اولین بار به آنجا رسید، با فشار زیادی روبرو بود. بعضی از بچهها شیطون، نافرمان و گاهی اوقات برای اطرافیانشان خطرناک بودند. کودکان مبتلا به فلج مغزی و معلولیت اغلب نمیتوانستند احساسات خود را ابراز کنند، بنابراین معلمان اینجا باید صبوری بیشتری نشان میدادند تا آنها را درک کنند و به حل مشکلاتشان کمک کنند.
خانم مای هر روز صبح زود به همراه متخصصان و داوطلبان به مدرسه میآید تا مهارتهای اولیه مراقبت از خود و تمرینهای توانبخشی را متناسب با توانایی هر کودک به بچهها آموزش دهد.
خانم مای دیگر تعداد چهرههایی را که در طول ۲۶ سال گذشته از آنها مراقبت کرده، از دست داده است. بسیاری از آنها حتی میتوانند از خودشان مراقبت کنند، در مدارس حرفهای معلولین شرکت کنند و از مشاغل ساده درآمد کسب کنند. همین انگیزه است که او را برای مدت طولانی به این کلاس وابسته نگه داشته است.
به گفته استاد له تی تان شوان، رئیس واحد درمان روزانه بیمارستان ۱A، کلاس کودکان دارای معلولیت حرکتی و فلج مغزی یکی از سیاستهای انسانی بیمارستان است که کودکان ۳ سال به بالا را که دارای معلولیت حرکتی یا هر دو معلولیت حرکتی و شناختی هستند، حمایت میکند.
در اینجا، کودکان از طریق بیمه درمانی، فیزیوتراپی و کاردرمانی رایگان دریافت میکنند، با داوطلبان بازی میکنند و مهارتهای مراقبت از خود مانند نوشتن، خواندن یا ارتباط از طریق تلفن را میآموزند.
«معلمان اینجا حداقل به مدرک دانشگاهی در رشته پرستاری (برای پرستار بچه) یا مدرک دانشگاهی (برای رشتههای تحصیلی مانند آموزش ویژه، گفتاردرمانی، روانشناسی) نیاز دارند.»
استاد تان شوان تأکید کرد: «مهمترین چیز، قلب، عشق، خلاقیت و توانایی درک ویژگیهای کودکان است. معلمان باید کاستیهای کودکان را بپذیرند، مطابق با توانایی هر کودک تدریس کنند و از این طریق به کودکان کمک کنند تا به سمت نزدیک شدن به هنجارهای اجتماعی پیشرفت کنند، نه اینکه آنها را مجبور به تبدیل شدن به افراد عادی کنند.»
کلاس کوچک بیمارستان ۱A نه تنها جایی است که کودکان معلول در آن نور پیدا میکنند، بلکه حمایتی برای خانوادههایشان نیز هست. خانم شوان به آیندهای امیدوار است که در آن از کودکان بهتر حمایت شود، والدین بار کمتری داشته باشند و افراد بیشتری به این سفر بپیوندند.
برای او و همکارانش در اینجا، هر لبخند کودکان آتشی است که قلب را گرم میکند. هر قدم بچهها، هر چقدر هم کوچک، هنوز نوری در قلب اوست. آن کلاس درس، ساحلی گرم است، جایی که عشق و صبر، دری از امید را میگشاید و راه را برای روحهای خاص هدایت میکند.
(اسم شخصیتها تغییر داده شده است)
عکس: دیو لین
منبع: https://dantri.com.vn/suc-khoe/lop-hoc-dac-biet-giua-long-benh-vien-gioo-hy-vong-cho-tre-em-khiem-khuet-20251022133519452.htm






نظر (0)