Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

همسرم را دیدم که با یک غریبه نشسته بود، از دیدن چهره‌اش شوکه شدم.

Báo Dân tríBáo Dân trí02/12/2024

(روزنامه دن تری) - بعد از دو روز اقامت در شهر زادگاهم و رسیدگی به امور خانوادگی، درست زمانی که مهمان داشتیم به خانه برگشتم. با دیدن من، از جایش بلند شد تا به من خوشامد بگوید؛ چهره اش آنقدر آشنا بود که باعث تعجبم شد.


یک شب بارانی، کارم را دیر تمام کردم و در یک رستوران شبانه توقف کردم. سر میز کناری، دختری تنها نشسته بود، آبجو می‌نوشید و گریه می‌کرد. چند مرد به او نزدیک شدند و حرف‌های رکیک زدند. از ترس اینکه مبادا مورد سوءاستفاده قرار بگیرد، رفتم و کنارش نشستم.

او به من نگاه کرد و پرسید که آیا همه مردان به یک اندازه سنگدل هستند؟ من به او نگاه کردم، مبهوت زیبایی خیره کننده اش شدم. از خودم پرسیدم، چرا باید به چنین دختر زیبایی در عشق خیانت شود؟

به او گفتم: «اگر دوست دختری به زیبایی تو داشتم، هرگز نمی‌گذاشتم در زندگی‌اش حتی یک قطره اشک هم بریزد.» ابروهایش را بالا انداخت و به من نگاه کرد: «پس دوست دختر من باش.» آن شب، اصرار کرد که با من به اتاق اجاره‌ای‌ام برگردد، که باعث شد هم خجالت بکشم و هم معذب شوم.

آن روز، او دیگر هوشیار نبود، در حالی که من هنوز مردی سرشار از شور و نشاط جوانی بودم. بیرون باران می‌بارید و در اتاق اجاره‌ای، فقط ما دو نفر بودیم و...

Bắt gặp vợ ngồi cùng khách lạ, tôi bàng hoàng khi thấy gương mặt anh ta - 1

نمی‌دانم چگونه با این واقعیت فوق‌العاده تلخ کنار بیایم. (تصویر تزئینی: Freepik)

ما مثل صحنه‌ای از یک فیلم رمانتیک با هم آشنا شدیم و عاشق هم شدیم. اما در فیلم‌ها، معمولاً این زن زیبا است که با مدیرعامل آشنا می‌شود، در حالی که من فقط یک مهندس فقیر از حومه شهر بودم، تازه چند سال پیش از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده بودم و حقوقی که می‌گرفتم به زحمت کفاف خرج زندگی‌ام را در شهر می‌داد.

کمتر از یک ماه بعد، با چهره‌ای پر از نگرانی پیش من آمد و پرسید: «من باردارم، حالا باید چه کار کنیم؟» هم خوشحال بودم و هم نگران؛ دیگر چه کار می‌توانستم بکنم؟ اگر او مخالفتی نداشت، با هم ازدواج می‌کردیم.

راستش را بخواهید احساس می‌کنم که ما به هم نمی‌خوریم چون او یک دختر شهری از یک خانواده مرفه و بسیار زیباست؛ ازدواج با من احتمالاً او را در موقعیت نامساعدی قرار می‌دهد. اگر والدینش با من آشنا شوند، احتمالاً آنها هم مرا قبول نخواهند کرد.

تنها در آن زمان بود که او به من گفت که مادرش در جوانی فوت کرده و پدرش دوباره ازدواج کرده است. پدرش فردی سست اراده بود و به راحتی تحت تأثیر نامادری خود قرار می‌گرفت و زندگی او را به طرز باورنکردنی تیره و تار کرده بود. پس از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه، او از پدرش خواست که یک آپارتمان کوچک برای زندگی مستقل برایش بخرد. او که احساس افسردگی می‌کرد، خود را درگیر روابط عاشقانه کرد و هر زمان که دلش می‌خواست، بدون اینکه شریکی برای خود انتخاب کند، عاشق می‌شد. بنابراین، هر رابطه‌ای با ترک او به پایان می‌رسید.

چه با کسی ازدواج کنی، چه شادی و غم، چه خوشبختی و چه سختی را تجربه کنی، پدر و نامادری‌ات قطعاً اهمیتی نخواهند داد. تا زمانی که گذشته‌ی عاشقانه و بی‌خیال تو را تحقیر نکنم، از حالا به بعد، قطعاً همسر خوبی خواهی بود.

تقدیر ما این بود که زن و شوهر باشیم. این خوشبختی آنقدر غیرمنتظره بود که حتی حالا، بعد از تقریباً پنج سال زندگی مشترک و یک دختر چهار ساله، هنوز باورم نمی‌شود که چنین همسر زیبا و خانواده‌ی شادی دارم.

من تو را دوست دارم و می‌خواهم محرومیت‌های عاطفی که در دوران کودکی‌ات متحمل شدی را جبران کنم و زخم‌هایی را که مردان گذشته به تو وارد کرده‌اند، تسکین دهم. مهم‌تر از همه، خوشحال کردن تو، مرا نیز خوشحال می‌کند. به علاوه، تو نه تنها زیبا و مهربان هستی، بلکه بسیار فهمیده نیز هستی.

یک شب، پس از دو روز اقامت در زادگاهم و رسیدگی به امور خانوادگی، به خانه برگشتم و مهمان دیدم. همسرم و مرد دیگری در اتاق نشیمن نشسته بودند، چهره‌هایشان گرفته بود، انگار که تازه دعوا کرده بودند.

با دیدن من، از جا بلند شد تا به من سلام کند، چهره‌اش مرا شگفت‌زده کرد. فوق‌العاده آشنا بود. دقیق‌تر بگویم، دخترم چشم‌ها و دهانی دقیقاً شبیه او داشت.

قبل از اینکه بتوانم از شوک بیرون بیایم، او مستقیماً سر اصل مطلب رفت: «امروز، برای پس گرفتن فرزندم به دیدن شما آمده‌ام. دختر شما در واقع دختر بیولوژیکی من است.»

در آن لحظه، فقط می‌خواستم بدوم و مشتی به صورت آن غریبه بزنم. او که بود که ناگهان در خانه ما ظاهر شد و دخترم را مال خودش خواند؟ اما تنها کاری که از دستم بر می‌آمد این بود که بنشینم، به همسرم نگاه کنم و با دقت بپرسم: «چه اتفاقی دارد می‌افتد؟»

همسرم به من گفت که اولین روزی که همدیگر را دیدیم، روزی بود که دوست پسرش را در حال دست در دست داشتن با یک دختر دیگر دید. دوست پسر سابقش، مردی است که الان روبروی من نشسته است.

چون دلش شکسته بود، برای نوشیدن آبجو به یک بار رفت و آنجا با من آشنا شد. با من به خانه آمد. در آن زمان، حال افسرده‌ای داشت و اصلاً نمی‌دانست که رابطه‌مان جدی خواهد شد. مطلقاً نمی‌دانست باردار است و وقتی فهمید، فکر کرد بچه من است.

وقتی زایمان کرد و دید که فرزندش از بسیاری جهات شبیه دوست پسر سابقش است، وحشت کرد. اما چون نمی‌خواست خانواده شادش را از دست بدهد، عمداً این موضوع را مخفی نگه داشت. یک روز به‌طور غیرمنتظره، هنگام بردن فرزندش به سوپرمارکت، به‌طور اتفاقی با دوست پسر سابقش برخورد کرد. به‌محض اینکه او دختر کوچک را دید، درخواست آزمایش DNA کرد.

همسرم چندین بار با او ملاقات کرد و از او التماس کرد که این موضوع را مخفی نگه دارد. گذشته از همه اینها، آنها قبلاً از هم جدا شده‌اند و دخترشان خانواده‌ای شاد با پدری خوب دارد. او بالاخره ازدواج خواهد کرد، پس چرا باید به بچه اهمیت بدهد؟ به نظر می‌رسید که او موافق است، اما به طور غیرمنتظره‌ای، حالا نظرش عوض شده است.

همسرم دستان لرزانم را گرفت و با گریه گفت: «از اول هم هرگز قصد فریب تو را نداشتم. وقتی فهمیدم، جرات نکردم حقیقت را بگویم. حالا هر تصمیمی بگیری، من آن را می‌پذیرم، فقط از تو التماس می‌کنم که سرد نباشی و از فرزندمان غافل نشوی.»

به عکس دخترم در سومین سالگرد تولدش که به دیوار آویزان بود نگاه کردم. دخترم اصلاً شبیه من نبود. فکر می‌کردم مثل مادرش زیباست، اما برخلاف انتظار، شبیه مرد دیگری شده بود.

من معتقدم همسرم دروغ نمی‌گوید و الان احساساتش را درک می‌کنم. اما چرا هنوز قلبم درد می‌گیرد وقتی می‌دانم دختری که از وقتی در رحم مادرش بوده دوستش داشته‌ام و از او مراقبت کرده‌ام، در واقع مال من نیست؟

ذهنم آشفته، گیج و آشفته بود، مطمئن نبودم که چگونه این حقیقت را بپذیرم یا چگونه واکنش مناسبی نشان دهم.

بخش «داستان من» داستان‌هایی از زندگی زناشویی و عشق را ثبت می‌کند. خوانندگانی که داستان‌هایی دارند که مایل به اشتراک‌گذاری آنها هستند، می‌توانند آنها را از طریق ایمیل dantri@dantri.com.vn برای برنامه ارسال کنند. در صورت نیاز، داستان شما ممکن است ویرایش شود. متشکرم.



منبع: https://dantri.com.vn/tinh-yeu-gioi-tinh/bat-gap-vo-ngoi-cung-khach-la-toi-bang-hoang-khi-thay-guong-mat-anh-ta-20241202101945630.htm

نظر (0)

لطفاً نظر دهید تا احساسات خود را با ما به اشتراک بگذارید!

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

یک مکان تفریحی کریسمس با یک درخت کاج ۷ متری، شور و هیجان زیادی را در بین جوانان شهر هوشی مین ایجاد کرده است.
چه چیزی در کوچه ۱۰۰ متری باعث ایجاد هیاهو در کریسمس می‌شود؟
غرق در جشن عروسی فوق‌العاده‌ای که ۷ شبانه‌روز در فو کوک برگزار شد
رژه لباس‌های باستانی: شادی صد گل

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

ویتنام، مقصد برتر میراث جهانی در سال ۲۰۲۵

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول