Vietnam.vn - Nền tảng quảng bá Việt Nam

طرف خارجی خوشبختی است

اگر خوشبختی یک حالت عاطفی است که نشان دهنده رضایت، خرسندی و شادی در زندگی است، پس من همیشه این احساسات شگفت‌انگیز را وقتی با پدربزرگ و مادربزرگم هستم، پیدا می‌کنم.

Báo Đồng NaiBáo Đồng Nai15/10/2025

از کودکی، در آغوش پرمهر پدربزرگ و مادربزرگم زندگی کرده‌ام. خانه پدربزرگ و مادربزرگم حدود پنج کیلومتر با خانه من فاصله داشت. پدرم در جایی دور کار می‌کرد و فقط سالی یک بار به خانه می‌آمد. مادرم در مدرسه تدریس می‌کرد، از خواهر و برادرهای کوچکترم مراقبت می‌کرد و کارهای خانه را انجام می‌داد، بنابراین وقتی بچه بودم، مادرم اغلب اجازه می‌داد در خانه پدربزرگ و مادربزرگم بمانم.

من بزرگترین نوه بودم، پدربزرگ و مادربزرگم هنوز کوچک بودند، بنابراین همسایه‌ها اغلب به شوخی می‌گفتند که پدربزرگ و مادربزرگم بچه بزرگ کرده‌اند. در خانه پدربزرگ و مادربزرگ مادری‌ام، سوار بر ارابه گاوی پدربزرگ و مادربزرگم را به همه جا می‌کشیدم: در مزرعه چوآ بادام زمینی می‌چیدم، در دره برنج برداشت می‌کردم... هنوز به یاد دارم که حضور من پدربزرگ و مادربزرگم را تمام روز خوشحال می‌کرد، زیرا من اغلب صحبت می‌کردم، می‌خندیدم و در مورد همه چیز زیر آفتاب سوال می‌پرسیدم، و آنها هرگز پاسخ خود را تمام نمی‌کردند.

خانه پدربزرگ و مادربزرگ مادری‌ام، چه بزرگ و چه کوچک، دیوارهای گلی داشت. در آن زمان برق نبود و چراغ‌های نفتی هر شب سوسو می‌زدند، اما من هرگز غذاهای ساده‌ای را که با پدربزرگ و مادربزرگم می‌خوردم فراموش نخواهم کرد. در عصرهای گرم تابستان، مادربزرگم سینی را برای غذا خوردن به حیاط می‌برد و از نسیم خنک عصرگاهی لذت می‌برد. من غذای موز سبز را که مادربزرگم با بادام زمینی خرد شده می‌پخت، به همراه مقداری سبزی که از باغ چیده بود و در سس ترش و غلیظی فرو می‌برد، به یاد دارم. با این حال، آن غذا همیشه در خاطر من خواهد ماند.

هر شب، کرم‌های شب‌تاب در سراسر باغ سوسو می‌زدند، مثل داستان‌های افسانه‌ای برق می‌زدند. پدربزرگم چند تا از آنها را می‌گرفت و در یک شیشه می‌گذاشت تا من با آنها بازی کنم. با دیدن نوه‌اش که با خوشحالی از نور کرم‌های شب‌تاب لذت می‌برد، احساس شادی عجیبی می‌کرد. در شب‌های مهتابی تابستان، وقتی گل‌های آرکا روی برگ‌های موز می‌افتادند، من هم به دنبال مادربزرگم بیرون می‌رفتم تا روی ایوان بنشینم و از نسیم خنک لذت ببرم. سرم را روی زانوی مادربزرگم گذاشته بودم و از باد پنکه‌ی برگ نخلی که مدام تکان می‌خورد لذت می‌بردم و به داستان‌های قدیمی مادربزرگم گوش می‌دادم، بدون اینکه متوجه شوم خوابم برد. یک روز، کنار پدربزرگم دراز کشیدم و به خواندن داستان «کیو» توسط او گوش دادم. اگرچه هنوز کوچک بودم و چیزی نمی‌فهمیدم، اما فقط شنیدن ریتم ابیات مرا بسیار خوشحال می‌کرد، با دقت گوش می‌دادم. بعدها، وقتی بزرگتر شدم، فهمیدم که او معلم است، بنابراین شعر زیادی می‌داند.

احساس آرامشی که هنوز هم نمی‌توانم دوباره پیدا کنم، شب‌هایی است که در خانه کوچک، با نور کم، صدای رادیوی باتری‌دارش که آهنگ‌های محلی پخش می‌کرد، به گوش می‌رسید. شنبه‌ها برنامه «هوشیاری» پخش می‌شد و او همیشه منتظر بود تا به برنامه «رادیو استیج» گوش دهد. هنوز هم او را به یاد دارم که پشت میز می‌نشست و یک کاسه چای سبز می‌نوشید، یک پک تنباکو می‌زد و سپس چشمانش را نیمه‌بسته می‌کرد و می‌گفت: «سعی کن خوب درس بخوانی، فردا مثل خانم‌ها و آقایان در ایستگاه رادیویی کار خواهی کرد». به محض اینکه حرفش تمام شد، صدای گیتار در گوشم پیچید، اما روحم بال‌هایش را به دنبال رویاهای دور و درازش، همانطور که او آرزو داشت، گشود.

گاهی اوقات، وقتی با او بودم، موهایم را نوازش می‌کرد و می‌گفت: «وقتی کلاس هفتم باشی، می‌توانی خودت با دوچرخه به خانه پدربزرگ و مادربزرگت بروی، بدون اینکه از مادرت بخواهی تو را ببرد!». و خیلی زود، من کلاس هفتم بودم و برای اولین بار، مادرم اجازه داد با دوچرخه به دیدن پدربزرگ و مادربزرگم بروم. اما همان موقع بود که خانواده‌ام متوجه شدند که او به شدت بیمار است. یادم می‌آید که در روزهای آخر عمرش، هنوز هم از سرگرمی‌اش که گوش دادن به رادیو بود، دست نکشیده بود و هنوز هم هر شب برای من شعر می‌خواند.

حالا، تقریباً بیست سال از فوت او می‌گذرد، من هنوز مادربزرگم را دارم که بیش از هفتاد سال سن دارد. اگرچه او پیر است، اما ذهنش هنوز تیز است، به خصوص داستان‌هایی که در مورد او روایت می‌کند، هنوز هم با چنان احساساتی بیان می‌شود که گویی هنوز تازه هستند.

بزرگ شدم، به جای دوری رفتم، و هر بار که برای دیدن مادربزرگم به خانه می‌آمدم، پیش او می‌ماندم: برنج می‌پختم، آب می‌آوردم، برایش سبزی می‌چیدم، تا بتوانم دوباره با او باشم، گرم و آرام. من این را خوشبختی زندگی می‌نامیدم.

وی فونگ

منبع: https://baodongnai.com.vn/van-hoa/202510/ben-ngoai-la-hanh-phuc-ded0f5c/


نظر (0)

No data
No data

در همان موضوع

در همان دسته‌بندی

در فصل «شکار» نیزار در بین لیو
در میان جنگل حرا کان جیو
ماهیگیران کوانگ نگای پس از صید میگو، روزانه میلیون‌ها دونگ به جیب می‌زنند.
ویدیوی اجرای لباس ملی ین نهی بالاترین بازدید را در مراسم میس گرند اینترنشنال داشته است

از همان نویسنده

میراث

شکل

کسب و کار

هوانگ توی لین، آهنگ پرطرفدار با صدها میلیون بازدید را به صحنه جشنواره جهانی می‌آورد

رویدادهای جاری

نظام سیاسی

محلی

محصول