تصویرسازی: ون نگوین
در پایان سال، او به بازار تت بازگشت.
جنگل شمال غربی دارای گلهای قرمز باوهینیا است
باران بهاری گرد و غبار را روی اسبها میپاشد
صدای سم اسبها روی جادهی جنگلی میآمد.
بازار تت در هوای سرد بهاری در ارتفاعات
بگذار به بازار بروم تا گونههایم گلگونتر شود
شال گردنت عطر کوه و جنگل داره
چالههای پنهان در درون...
بازار تت با رایحه ماندگار هل
گلبرگهای معطر به جنگلهای دوردست میرسند
بازار تت پر از برنجهای چسبناک رنگارنگ است
بهار را به هر خانه ای بیاورید.
شکوفههای هلو در جنگل هنوز شبنم دارند
شکوفههای آلو در بهار
من به بازار تت شمال غربی رفتم
صدای قدمهای لرزان روح را بشنو...
او از بازار تت بسیار شگفت زده شد.
ارتفاعات شمال غربی هزار رنگ
هزاران گل شکوفه میدهند تا زیبایی خود را به نمایش بگذارند
حالا کجا داری میری؟
زغالهای داغ در قابلمهی تانگ کو میجوشند
بوی وحشی بودن خیلی آشناست
بازار تت مرا تا دهکده کوچک دنبال میکند
تمام بهار را سوار بر اسب حمل کردن.
در بازار تت، بهشت و زمین وجود دارد
یک کاسه شراب ذرت معطر قلبت را می سوزاند
چه کسی عطر تت را در شراب میسنجد؟
هنوز به خانه نرسیدهاید، غریبهها منتظرند؟
بازار رنگارنگ تت در ارتفاعات
لباسش با گلهای وحشی روشن است
پارچه ابریشمی رنگارنگ، عاج و یشم را به نمایش میگذارد
چرا وقتی برمیگردی دلت برای غریبهها تنگ میشود؟
منبع: https://thanhnien.vn/cho-tet-vung-cao-tho-cua-luong-minh-cu-185250103131959399.htm
نظر (0)